آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود


آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود

آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود


آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود

آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود


آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود

آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود


زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود

زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
بودند بسی سوختگان گرد در او
بودند بسی سوختگان گرد در او
بودند بسی سوختگان گرد در او
بودند بسی سوختگان گرد در او
بودند بسی سوختگان گرد در او
بودند بسی سوختگان گرد در او
بودند بسی سوختگان گرد در او
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
لیکن به سرا پردهٔ او بار مرا بود
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان
بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر چشم من آن ماه جهان سوز رقم بود
بر چشم من آن ماه جهان سوز رقم بود
بر چشم من آن ماه جهان سوز رقم بود
بر چشم من آن ماه جهان سوز رقم بود
بر چشم من آن ماه جهان سوز رقم بود
بر چشم من آن ماه جهان سوز رقم بود
بر چشم من آن ماه جهان سوز رقم بود
بر عشق وی این آه جهان سوز گوا بود
بر عشق وی این آه جهان سوز گوا بود
بر عشق وی این آه جهان سوز گوا بود
بر عشق وی این آه جهان سوز گوا بود
بر عشق وی این آه جهان سوز گوا بود
بر عشق وی این آه جهان سوز گوا بود
بر عشق وی این آه جهان سوز گوا بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
من بودم و او و صفت حال من و او
من بودم و او و صفت حال من و او
من بودم و او و صفت حال من و او
من بودم و او و صفت حال من و او
من بودم و او و صفت حال من و او
من بودم و او و صفت حال من و او
من بودم و او و صفت حال من و او
صاحب خبران صبح دم و باد صبا بود
صاحب خبران صبح دم و باد صبا بود
صاحب خبران صبح دم و باد صبا بود
صاحب خبران صبح دم و باد صبا بود
صاحب خبران صبح دم و باد صبا بود
صاحب خبران صبح دم و باد صبا بود
صاحب خبران صبح دم و باد صبا بود
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش
پروانه ای اندر حرم شمع صفا بود
پروانه ای اندر حرم شمع صفا بود
پروانه ای اندر حرم شمع صفا بود
پروانه ای اندر حرم شمع صفا بود
پروانه ای اندر حرم شمع صفا بود
پروانه ای اندر حرم شمع صفا بود
پروانه ای اندر حرم شمع صفا بود
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود
معراج دگر نوبت خاقانی ما بود